
Super User
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
شنبه, 27 دی 1399 07:54
جامعه را بهجای قرآنی، قارونی کردهایم
فاضل میبدی در گفتوگو با ایلنا مطرح کرد: اگر مافیای اقتصادی و سیاسی دست به دست هم بدهند اجازه نمیدهند کشور به سامان برسد. عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم با اشاره به اینکه باید دید چرا جامعهمان را بهجای قرآنی قارونی کردهایم، یادآور شد: این همه اختلاس و این همه دزدی کشف شده و به مال مردم دستاندازی میشود و ما فقط روضه میخوانیم و سخنرانی میکنیم، چراکه سیستم فکری درستی که در جامعه ما بتواند مسائل مالی را در یک جریانی قرار دهد که به سود مردم باشد، وجود ندارد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، حجتالاسلام «محمدتقی فاضل میبدی» عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه و استاد دانشکده مفید قم است. همچنین او با مراکز علمی، پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی و دفتر تحقیقات به عنوان محقق همکاری میکند. "تسامح و تساهل، حدیث آزادی و دین چیست؟" ازجمله آثار مکتوب و همچنین رساله "دین شناخت و حدیث عقلانیت" از جمله مقالات مهم این متفکر و پژوهشگر دینی به شمار میآید. وی ازجمله روحانیون نواندیشی است که تلاش میکند چهره روشنتر و مدرنتری از اسلام را به جهان ارائه کند، از آنجا که اندیشههای نوگرای وی در حوزه دین بسیار مطرح است لذا در خصوص موضوعاتی ازجمله عدالت، نئولیبرالیسم و سرنوشت انقلاب و همچنین نسبت بین امر سیاسی و سرمایه با وی به گفتگو نشستیم.
امروز حتی در سطوح بالای نظام شاهد اذعان به ضعف در زمینهی عدالت در جامعه هستیم، به نظر شما چرا عدالت به یکباره از سپهر سیاسی ایران رخت بربست؟
بله؛ متأسفانه عدالت چیزی است که در جامعه ما تا حدودی مفقود است، به ویژه در زمینههای اقتصادی و اطلاعاتی، من شخصا فکر میکنم هر چیزی که مربوط به زندگی اجتماعی بشر باشد و در قالب یک ایدئولوژی خاصی قرار بگیرد آن چیز در جامعه محقق نمیشود حالا میخواهد مسئله حق باشد، عدالت باشد یا مسئله حقوق انسانها باشد، فرقی نمیکند، برای اینکه عدالت اجتماعی مخصوصا چیزی است که در دنیای امروز از راههای علمی و تجربی محقق میشود، این مطلب یعنی چه؟ یعنی اگر در جامعهای احزاب آزاد نباشد، مطبوعات آزاد نباشد، مسائل سیاسی و مسائل مالی شفاف نباشد، طبیعتا در آن جامعه عدالت محقق نمیشود، عدالت آنگاه محقق میشود که انسانها و افرادی در پشت این داستان برای دفاع از عدالت و مبارزه با ظلم خارج از حکومتها مستقر شده باشند، متأسفانه صداوسیمای ما که رسانهای ملی است هیچگاه مستقل نبوده و همیشه در دست صاحبمنصبان و گروههای خاصی بوده، خوب طبیعی است رسانهای که مستقل نباشد نمیتواند جامعه را شفاف به مردم نشان دهد، خوب جامعهای هم که شفاف نباشد در پشت پردهی آن اتفاقاتی میافتد که دور از چشمهاست، بنابراین امروز ما گرفتار بسیاری از مشکلات اقتصادی هستیم که ناشی از فقدان عدالت است.
عدالت در عرصه اقتصادی یک مسئله بسیار علمی و مهمی است، به صرف اینکه یک بودجهای را تنظیم کنیم و به مجلس بدهیم تصویب کند و دولت آن را اجرا کند که نمیشود کار را پیش برد، به هر حال این بودجهای است که متعلق به ملت و بیتالمال است و یکی از راههای تحقق عدالت از راه تقسیم و تخصیص بودجه این است که دسترسی به اطلاعات بودجه از اول تا آخرش برای مطبوعات، صاحبنظران، افکار مستقل و برای افراد ناظر و منظبتان جامعه آزاد و شفاف باشد تا بتوانند به جامعه نشان دهند که آیا این بودجه در مسیر خودش محقق شده با نشده، بنابراین یکی از علتهایی که باعث شده در جامعه ما عدالت محقق نشود شفاف نبودن مسائل مادی و اقتصادی است.
دومین عاملی که به نظر من؛ باعث میشود که در جامعه عدالت محقق نشود مسئله فقدان دموکراسی به معنای کامل قضیه است، امروز بعضیها دموکراسی را این چنین معنا میکنند و میگویند دموکراسی یعنی انتخابات آزاد مردم، خوب این نیمی از تعریف دموکراسی است، پس تعریف کامل دموکراسی چیست؟ یعنی علاوه بر انتخابات آزاد مردم، نظارت آزاد مردم بر عملکرد حاکمیت، اما اگر در یک جامعهای انتخابات آزاد توسط مردم صورت بگیرد اما نظارت آزاد مردم بر عملکرد حاکمیت صورت نگیرد آن دموکراسی محقق نشده، لذا دموکراسی کامل یعنی نظارت کامل مردم بر حاکمیت، این دموکراسی خودش پایه عدالت است و شما نمیتوانید دموکراسی را از عدالت جدا کنید. اگر در جامعهای اختناق باشد، در جامعهای افکار آزاد نباشد، نظارت احزاب و مطبوعات بهطور کامل صورت نگیرد به نظر من در آن جامعه عدالت محقق نمیشود. اشکال ما در این است که خیلی اینها را از هم جدا میکنیم. در جامعه شرق در اردوگاه سوسیالیسم چرا عدالتی که وعده آن داده شده بود و شعار آنها بود، محقق نشد و جامعه از هم فروپاشید؟ من در زمان حاکمیت شوروی به برخی از کشورهای شرقی رفته بودم واقعا فقر در آنجا بیداد میکرد و واقعا مردم فقیر و گرسنه بودند، دخترها مجبور بودند برای اینکه شب شکمشان را سیر کنند از روی ناچاری تن به هر کاری بدهند، برای اینکه پشت آن عدالتی که سوسیالیستها شعارش را میدادند آزادی نبود، عدالت نبود، بالاخره انسانهایی هم که سیاستگذاری و قوانین را اجرایی میکنند که معصوم نیستند، انسانهای جایزالخطایی که به دنبال این هستند به هر حال و روش توهمات خودشان را به کرسی بنشانند، یا به هر حال آن چیزهایی که روی آن نظارت دارند در انحصار خودشان قرار دهند تا نزدیکان و به اصطلاح امروزیها آقازادههایشان بتوانند از آن استفاده کنند و از آن طرف هم در جامعه گرسنگانی هستند که دستشان به چیزی نمیرسد. امروز پول این ممکلت و بیتالمال به گونهای تقسیم میشود که هیچ بویی از عدالت در آن نیست، چرا؟ برای اینکه آن آزادی کامل نیست که بتواند مسئله را شفاف کند، نقد کند، برای اینکه راهی نیست که بتوان فهمید چرا آنجا بودجه رفت و چرا آنجا بودجه نرفت، بنابراین اگر دو پایهای که عرض کردم نباشد، عدالت هم محقق نمیشود و در این چهل سال گذشته هم مشکل همین بوده، یکی شفاف نبودن اطلاعات مربوط به مسائل مالی و اقتصادی و دوم عدم دموکراسی کامل در جامعه.
آیا امروز میتوان گفت نئولیبرالیسم در حال تبدیل شدن به گفتمان غالب مدیران نظام است؟
من نمیدانم، به هر حال مسئله لیبرالیسم که یک عده شعار آن را میدهند یا نئولیبرالیسم که یک عده به دنبال آن هستند هیچ کدام مسئله ما را حل نمیکند، ما هر مکتب و هر ایسمی که در این مملکت بخواهیم به دنبالش باشیم آن چیزی باید باشد که سر کوچه و بازار مردم لمس کنند و دستشان به دهنشان برسد، قدرت خرید داشته باشند، مایحتاجشان را تأمین کنند، آن چیزی که ما در حکومت اسلامی وعده آن را دادیم این بوده، اینکه طرف بیاید سر بازار امروز دست بکند در جیبش یک قدرت خرید داشته باشد، فردا دست بکند قدرت خریدش کمتر شده باشد و دیروز قدرت خریدش از امروز بیشتر باشد که نمیشود، اینکه مواجه شویم با یک تورم لجام گسیخته که فرد نتواند زندگیاش را تأمین کند ظلم میدانیم، حالا اینکه این دولتمردان و حاکمان ما دنبال چه هستند و چه ایسمی من نمیدانم، من میخواهم بگویم عدالتی که ما وعده دادیم این است که مردم دستشان به دهنشان برسد، متأسفانه این مجلس شورای فعلی ما گاه به دنبال کارهایی میرود که نمیدانم نتیجه آن چیست درحالیکه باید پرسید چرا مجلس تا به حال در این مدتی که سر کار بوده یک لایحه درست تصویب نکرده که مشکل مردم حل شود؟ اشکال ما این است که سوراخ دعا را گم کردیم، این حرکات انقلابی و تندی هم که صورت میگیرد به نظر من مشکل جامعه ما را از لحاظ عدالت حل نمیکند.
آیا سرمایهداری در ایران دست به تضعیف امر سیاسی زده است؟ به نظر شما؛ امروز پس از گذشت ۴۰ سال از انقلابمان بین امر سیاسی و سرمایه چه نسبتی در ایران برقرار است؟
بالاخره در جامعهای که مسائل سیاسی آن حل نشده باشد مسائل اقتصادیاش هم حل نمیشود، در دنیای امروز سیاست از اقتصاد قابل تفکیک نیست. من بر این باورم که اگر مافیای اقتصادی و مافیای سیاسی دست به دست هم بدهد اجازه نخواهد داد که کشوری به سامان برسد، مثلا چرا نگذاشتند که قانون «اف ای تی اف» تصویب شود، خوب چرا؟ مشخص است که وقتی بخواهید با دنیا مبادلات اقتصادی انجام دهید باید تبادل پول شما شفاف باشد، یعنی شفاف نبودن گردش مالی در دنیای امروز سؤال است، این قانون خوبی است چراکه اگر ۱۰۰۰ میلیارد پول بخواهد جابهجا شود باید معلوم شود که این پول از کجا میآید و به کجا میرود، امروز دلیل این پولهای کلانی که در این کشور عده خاصی اختلاس میکنند و ماشاءالله ماشاءالله یکی یکی از این طرف و آن طرف کشف میشود و برخی از آنها را هم اخبار میگوید چیست؟ چرا و چطور یک نفر توانسته با یک تلفن و یا یک معامله کاذب یا با یک ارتباط با وزیر و وکیل این همه پول جا به جا کند، برای اینکه مسائل مالی شفاف نیست، اگر به این «افای تی اف» که این همه در برابر آن قیام میکنند، دقت کنیم متوجه میشویم در دنیای امروز قانون خوبی است چراکه باعث میشود گردش مالی در دنیا شفاف شود، برای اینکه پولشویی صورت نگیرد چون یکی از مسائل خطرناک در دنیای امروز پولشویی است، پولهایی که معلوم نیست از کجا میآید و به کجا میرود.
چرا در کشور ما آنقدر نرخ تورم بالاست برای اینکه گردش مالی شفاف نیست، پولشویی وجود دارد و چند کارشناس هم که میآیند در این خصوص صحبت میکنند به حرفشان گوش نمیدهند، همه آنها را میکنند در قالب یک ایدئولوژی خاص که ما چون ایدئولوژیمان اسلامی است بنابراین هرچه که از دنیای غیر اسلامی به ما تکلیف شود ما زیر بار آن نمیرویم و این یکی از تلخترین حرفهایی است که انسان میشنود. مسئله اقتصاد، مسئله گردش مالی، شفافیت مالی و مسئله پول را نباید ایدئولوژیزه کرد، اینها بالاخره چیزهایی است که باید ببینیم تجربه بشری در خصوص آن چه کار کرده؟ دنیا برای مقابله با سیستم سرمایهداری کثیف چه کار میکند؟ و ما باید چه کار کنیم؟ اسلام به عنوان دین؛ این ارزش را برای بشر قائل است که انسانها نباید در دنیا گرسنه باشند، تفاوت طبقاتی نباید در دنیا وجود داشته باشد، این تأکیدات هم در قرآن کریم است، هم در کلام ائمه (ع) و هم در نهجالبلاغه و کلام حضرت علی(ع)، یعنی فاصله طبقاتی یکی از زشتترین چیزهایی است که اسلام از آن یاد کرده و واقعا چیز زشتی است، شما در قرآن فرعون دارید، قارون دارید در مقابلش هم موسی(ع) دارید یا کسانی که با آنها میجنگند، برای همین از بین بردن فاصله طبقانی بیشترین آیات قرآن در خصوص نفقات، زکات، صدقات، فقرا، مسائل مساکین و دستگیری از آنهاست، آیاتی که در قرآن درباره مسائل فقرا است خیلی زیاد است، تعداد این آیات خیلی بیشتر از آیاتی است که مربوط به نماز و روزه است چرا ما به آنها توجه نمیکنیم، چرا جامعهمان را به جای قرآنی، قارونی کردیم، این همه اختلاس و این همه دزدی کشف میشود و به مال مردم دستاندازی میشود و ما فقط روضه میخوانیم و سخنرانی میکنیم و همه اینها به این دلیل است که سیستم فکری درستی که در جامعه ما بتواند مسائل مالی را در یک جریانی قرار دهد که به سود مردم باشد، وجود ندارد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، حجتالاسلام «محمدتقی فاضل میبدی» عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه و استاد دانشکده مفید قم است. همچنین او با مراکز علمی، پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی و دفتر تحقیقات به عنوان محقق همکاری میکند. "تسامح و تساهل، حدیث آزادی و دین چیست؟" ازجمله آثار مکتوب و همچنین رساله "دین شناخت و حدیث عقلانیت" از جمله مقالات مهم این متفکر و پژوهشگر دینی به شمار میآید. وی ازجمله روحانیون نواندیشی است که تلاش میکند چهره روشنتر و مدرنتری از اسلام را به جهان ارائه کند، از آنجا که اندیشههای نوگرای وی در حوزه دین بسیار مطرح است لذا در خصوص موضوعاتی ازجمله عدالت، نئولیبرالیسم و سرنوشت انقلاب و همچنین نسبت بین امر سیاسی و سرمایه با وی به گفتگو نشستیم.
امروز حتی در سطوح بالای نظام شاهد اذعان به ضعف در زمینهی عدالت در جامعه هستیم، به نظر شما چرا عدالت به یکباره از سپهر سیاسی ایران رخت بربست؟
بله؛ متأسفانه عدالت چیزی است که در جامعه ما تا حدودی مفقود است، به ویژه در زمینههای اقتصادی و اطلاعاتی، من شخصا فکر میکنم هر چیزی که مربوط به زندگی اجتماعی بشر باشد و در قالب یک ایدئولوژی خاصی قرار بگیرد آن چیز در جامعه محقق نمیشود حالا میخواهد مسئله حق باشد، عدالت باشد یا مسئله حقوق انسانها باشد، فرقی نمیکند، برای اینکه عدالت اجتماعی مخصوصا چیزی است که در دنیای امروز از راههای علمی و تجربی محقق میشود، این مطلب یعنی چه؟ یعنی اگر در جامعهای احزاب آزاد نباشد، مطبوعات آزاد نباشد، مسائل سیاسی و مسائل مالی شفاف نباشد، طبیعتا در آن جامعه عدالت محقق نمیشود، عدالت آنگاه محقق میشود که انسانها و افرادی در پشت این داستان برای دفاع از عدالت و مبارزه با ظلم خارج از حکومتها مستقر شده باشند، متأسفانه صداوسیمای ما که رسانهای ملی است هیچگاه مستقل نبوده و همیشه در دست صاحبمنصبان و گروههای خاصی بوده، خوب طبیعی است رسانهای که مستقل نباشد نمیتواند جامعه را شفاف به مردم نشان دهد، خوب جامعهای هم که شفاف نباشد در پشت پردهی آن اتفاقاتی میافتد که دور از چشمهاست، بنابراین امروز ما گرفتار بسیاری از مشکلات اقتصادی هستیم که ناشی از فقدان عدالت است.
عدالت در عرصه اقتصادی یک مسئله بسیار علمی و مهمی است، به صرف اینکه یک بودجهای را تنظیم کنیم و به مجلس بدهیم تصویب کند و دولت آن را اجرا کند که نمیشود کار را پیش برد، به هر حال این بودجهای است که متعلق به ملت و بیتالمال است و یکی از راههای تحقق عدالت از راه تقسیم و تخصیص بودجه این است که دسترسی به اطلاعات بودجه از اول تا آخرش برای مطبوعات، صاحبنظران، افکار مستقل و برای افراد ناظر و منظبتان جامعه آزاد و شفاف باشد تا بتوانند به جامعه نشان دهند که آیا این بودجه در مسیر خودش محقق شده با نشده، بنابراین یکی از علتهایی که باعث شده در جامعه ما عدالت محقق نشود شفاف نبودن مسائل مادی و اقتصادی است.
دومین عاملی که به نظر من؛ باعث میشود که در جامعه عدالت محقق نشود مسئله فقدان دموکراسی به معنای کامل قضیه است، امروز بعضیها دموکراسی را این چنین معنا میکنند و میگویند دموکراسی یعنی انتخابات آزاد مردم، خوب این نیمی از تعریف دموکراسی است، پس تعریف کامل دموکراسی چیست؟ یعنی علاوه بر انتخابات آزاد مردم، نظارت آزاد مردم بر عملکرد حاکمیت، اما اگر در یک جامعهای انتخابات آزاد توسط مردم صورت بگیرد اما نظارت آزاد مردم بر عملکرد حاکمیت صورت نگیرد آن دموکراسی محقق نشده، لذا دموکراسی کامل یعنی نظارت کامل مردم بر حاکمیت، این دموکراسی خودش پایه عدالت است و شما نمیتوانید دموکراسی را از عدالت جدا کنید. اگر در جامعهای اختناق باشد، در جامعهای افکار آزاد نباشد، نظارت احزاب و مطبوعات بهطور کامل صورت نگیرد به نظر من در آن جامعه عدالت محقق نمیشود. اشکال ما در این است که خیلی اینها را از هم جدا میکنیم. در جامعه شرق در اردوگاه سوسیالیسم چرا عدالتی که وعده آن داده شده بود و شعار آنها بود، محقق نشد و جامعه از هم فروپاشید؟ من در زمان حاکمیت شوروی به برخی از کشورهای شرقی رفته بودم واقعا فقر در آنجا بیداد میکرد و واقعا مردم فقیر و گرسنه بودند، دخترها مجبور بودند برای اینکه شب شکمشان را سیر کنند از روی ناچاری تن به هر کاری بدهند، برای اینکه پشت آن عدالتی که سوسیالیستها شعارش را میدادند آزادی نبود، عدالت نبود، بالاخره انسانهایی هم که سیاستگذاری و قوانین را اجرایی میکنند که معصوم نیستند، انسانهای جایزالخطایی که به دنبال این هستند به هر حال و روش توهمات خودشان را به کرسی بنشانند، یا به هر حال آن چیزهایی که روی آن نظارت دارند در انحصار خودشان قرار دهند تا نزدیکان و به اصطلاح امروزیها آقازادههایشان بتوانند از آن استفاده کنند و از آن طرف هم در جامعه گرسنگانی هستند که دستشان به چیزی نمیرسد. امروز پول این ممکلت و بیتالمال به گونهای تقسیم میشود که هیچ بویی از عدالت در آن نیست، چرا؟ برای اینکه آن آزادی کامل نیست که بتواند مسئله را شفاف کند، نقد کند، برای اینکه راهی نیست که بتوان فهمید چرا آنجا بودجه رفت و چرا آنجا بودجه نرفت، بنابراین اگر دو پایهای که عرض کردم نباشد، عدالت هم محقق نمیشود و در این چهل سال گذشته هم مشکل همین بوده، یکی شفاف نبودن اطلاعات مربوط به مسائل مالی و اقتصادی و دوم عدم دموکراسی کامل در جامعه.
آیا امروز میتوان گفت نئولیبرالیسم در حال تبدیل شدن به گفتمان غالب مدیران نظام است؟
من نمیدانم، به هر حال مسئله لیبرالیسم که یک عده شعار آن را میدهند یا نئولیبرالیسم که یک عده به دنبال آن هستند هیچ کدام مسئله ما را حل نمیکند، ما هر مکتب و هر ایسمی که در این مملکت بخواهیم به دنبالش باشیم آن چیزی باید باشد که سر کوچه و بازار مردم لمس کنند و دستشان به دهنشان برسد، قدرت خرید داشته باشند، مایحتاجشان را تأمین کنند، آن چیزی که ما در حکومت اسلامی وعده آن را دادیم این بوده، اینکه طرف بیاید سر بازار امروز دست بکند در جیبش یک قدرت خرید داشته باشد، فردا دست بکند قدرت خریدش کمتر شده باشد و دیروز قدرت خریدش از امروز بیشتر باشد که نمیشود، اینکه مواجه شویم با یک تورم لجام گسیخته که فرد نتواند زندگیاش را تأمین کند ظلم میدانیم، حالا اینکه این دولتمردان و حاکمان ما دنبال چه هستند و چه ایسمی من نمیدانم، من میخواهم بگویم عدالتی که ما وعده دادیم این است که مردم دستشان به دهنشان برسد، متأسفانه این مجلس شورای فعلی ما گاه به دنبال کارهایی میرود که نمیدانم نتیجه آن چیست درحالیکه باید پرسید چرا مجلس تا به حال در این مدتی که سر کار بوده یک لایحه درست تصویب نکرده که مشکل مردم حل شود؟ اشکال ما این است که سوراخ دعا را گم کردیم، این حرکات انقلابی و تندی هم که صورت میگیرد به نظر من مشکل جامعه ما را از لحاظ عدالت حل نمیکند.
آیا سرمایهداری در ایران دست به تضعیف امر سیاسی زده است؟ به نظر شما؛ امروز پس از گذشت ۴۰ سال از انقلابمان بین امر سیاسی و سرمایه چه نسبتی در ایران برقرار است؟
بالاخره در جامعهای که مسائل سیاسی آن حل نشده باشد مسائل اقتصادیاش هم حل نمیشود، در دنیای امروز سیاست از اقتصاد قابل تفکیک نیست. من بر این باورم که اگر مافیای اقتصادی و مافیای سیاسی دست به دست هم بدهد اجازه نخواهد داد که کشوری به سامان برسد، مثلا چرا نگذاشتند که قانون «اف ای تی اف» تصویب شود، خوب چرا؟ مشخص است که وقتی بخواهید با دنیا مبادلات اقتصادی انجام دهید باید تبادل پول شما شفاف باشد، یعنی شفاف نبودن گردش مالی در دنیای امروز سؤال است، این قانون خوبی است چراکه اگر ۱۰۰۰ میلیارد پول بخواهد جابهجا شود باید معلوم شود که این پول از کجا میآید و به کجا میرود، امروز دلیل این پولهای کلانی که در این کشور عده خاصی اختلاس میکنند و ماشاءالله ماشاءالله یکی یکی از این طرف و آن طرف کشف میشود و برخی از آنها را هم اخبار میگوید چیست؟ چرا و چطور یک نفر توانسته با یک تلفن و یا یک معامله کاذب یا با یک ارتباط با وزیر و وکیل این همه پول جا به جا کند، برای اینکه مسائل مالی شفاف نیست، اگر به این «افای تی اف» که این همه در برابر آن قیام میکنند، دقت کنیم متوجه میشویم در دنیای امروز قانون خوبی است چراکه باعث میشود گردش مالی در دنیا شفاف شود، برای اینکه پولشویی صورت نگیرد چون یکی از مسائل خطرناک در دنیای امروز پولشویی است، پولهایی که معلوم نیست از کجا میآید و به کجا میرود.
چرا در کشور ما آنقدر نرخ تورم بالاست برای اینکه گردش مالی شفاف نیست، پولشویی وجود دارد و چند کارشناس هم که میآیند در این خصوص صحبت میکنند به حرفشان گوش نمیدهند، همه آنها را میکنند در قالب یک ایدئولوژی خاص که ما چون ایدئولوژیمان اسلامی است بنابراین هرچه که از دنیای غیر اسلامی به ما تکلیف شود ما زیر بار آن نمیرویم و این یکی از تلخترین حرفهایی است که انسان میشنود. مسئله اقتصاد، مسئله گردش مالی، شفافیت مالی و مسئله پول را نباید ایدئولوژیزه کرد، اینها بالاخره چیزهایی است که باید ببینیم تجربه بشری در خصوص آن چه کار کرده؟ دنیا برای مقابله با سیستم سرمایهداری کثیف چه کار میکند؟ و ما باید چه کار کنیم؟ اسلام به عنوان دین؛ این ارزش را برای بشر قائل است که انسانها نباید در دنیا گرسنه باشند، تفاوت طبقاتی نباید در دنیا وجود داشته باشد، این تأکیدات هم در قرآن کریم است، هم در کلام ائمه (ع) و هم در نهجالبلاغه و کلام حضرت علی(ع)، یعنی فاصله طبقاتی یکی از زشتترین چیزهایی است که اسلام از آن یاد کرده و واقعا چیز زشتی است، شما در قرآن فرعون دارید، قارون دارید در مقابلش هم موسی(ع) دارید یا کسانی که با آنها میجنگند، برای همین از بین بردن فاصله طبقانی بیشترین آیات قرآن در خصوص نفقات، زکات، صدقات، فقرا، مسائل مساکین و دستگیری از آنهاست، آیاتی که در قرآن درباره مسائل فقرا است خیلی زیاد است، تعداد این آیات خیلی بیشتر از آیاتی است که مربوط به نماز و روزه است چرا ما به آنها توجه نمیکنیم، چرا جامعهمان را به جای قرآنی، قارونی کردیم، این همه اختلاس و این همه دزدی کشف میشود و به مال مردم دستاندازی میشود و ما فقط روضه میخوانیم و سخنرانی میکنیم و همه اینها به این دلیل است که سیستم فکری درستی که در جامعه ما بتواند مسائل مالی را در یک جریانی قرار دهد که به سود مردم باشد، وجود ندارد.
منتشر شده در
گفتار
یکشنبه, 21 دی 1399 06:59
امیرکبیر قربانی حاکمیت دوگانه
رضا احمدی
بیستم دی ماه سالروز شهادت امیرکبیر اصلاحگر ایرانی در عصر قاجار است. امیرکبیر تربیت یافته عباس میرزا و خاندان قائم مقام بود. او از جوانی وارد دستگاه دیوانی شد و زیر نظر میرزا عیسی، قائم مقام فراهانی و فرزندش مهارت آموخت و همزمان با فرهنگ و تمدن جدید آن سوی مرزها نیز آشنا شد. وی با مسافرت به روسیه و دیدار با تزار و حضور سه ساله در مذاکرات ارزنه الروم و نشست و برخاست با دیپلماتهای اروپایی دریافت که بیرون از مرزهای ایران، کشورها با استفاده از علم و دانش توانستهاند سرزمینهای خود را به خوبی آباد سازند و حاکمان براساس قانون و ضابطه و به صورت عقلانی حکم میرانند.
امیرکبیر در تبریز در دستگاه ولیعهد ناصرالدین میرزا بود و در به سلطنت رساندن او مهمترین نقش را ایفا کرد. شاه جوان، امیرکبیر را به عنوان صدراعظم خود منصوب کرد. امیر این فرصت تاریخی را غنیمت شمرد تا آرزوهای خود را جامعه عمل بپوشاند.
امیرکبیر شخصی روشن ضمیر بود که اندیشه های او در تماس با نخبگان کشورهای روسیه، عثمانی و اروپا، فراتر از فضای بسته عشیریهای قاجار شکل گرفته بود. وی طی سه سال و چند ماه حکومت، جامعه عقب مانده و بیخبر خود را به سمت پیشرفت و توسعه رهنمون ساخت. او سعی داشت حکومت را قانونمند سازد، خرج و دخل حکومت را سامان و از خرجهای بی حد و حساب وابستگان و نوری چشمیها جلوگیری کرد؛ لذا برای شاه هم مقرری تعیین نمود که در تاریخ ایران بیسابقه بود. حقوق شاهزادگان و دریاربان را نظم داد، امنیت و ارتش ملی را بنیان گذاشت، اولین مرکز علمی آموزشی دارالفنون را بنیان گذاشت، اولین بیمارستان را ساخت و واکسن را هم رواج داد.
وی نظام قضائی جدید را تاسیس و شکنجه را در زندانها ممنوع ساخت. کارخانههایی را بنیان نهاد و استادان و منهدسان خارجی را استخدام و جوانان ایرانی را برای تحصیل به اروپا اعزام کرد. طرح ساخت راه آهن آغاز، شیوه پاسپورت، نیروی دریایی و نمایشگاه دائمی کالاهای ایرانی را پایهگذاری کرد. کتابهای علمی را از خارج خریداری کرد و دستور ترجمه آن را داد و در نهایت از دخالت بیگانگان در امور داخلی ایران جلو گیری کرد و ...
امیرکبیر میخواست حکومت را عقلانی و قانونمند سازد و مناصب را به اهل آن واگذار کند. او از فروش مناصب جلوگیری کرد. اصلاحات در ساختار بیمار کشور سخت و پر خطر بود. در این فرهنگ سیاسی عشیریه ای، به کسانی که اهل بودند، همه چیز می رسید. یعنی کسانیکه چاکر، مطیع، رام و هماهنگ با قدرت بودند. آنها از خوان بیتالمال بسیار بهره میبردند. در این عصر هر نوع متفاوت اندیشیدن و تغییر را انحراف می دانستند. شاه ظل الله بود. کلام و دستور او واجب الاطاعه و مناصب براساس تقرب به درگاه ظل الله عطاء میشد. ناصرالدین شاه با کسانی که صد در صد از نظر، عقیده، عمل و حتی نیت با او همراه نبودند مشکل داشت و آنها را از خود دور و از مناصب اخراج می نمود.
اصلاحات امیرکبیر منافع شاهزادگان، دربایان، زنان و مادر شاه، رجال سیاسی, بعضی از روحانیون و روس و انگلیس را به خطر انداخته بود. همه کسانی که منافع آنها از اصلاحات امیر آسیب دیده بودند، جبهه واحدی را تشکیل دادند.
حاکمیت ایران در طول تاریخ دوگانه بوده است. اول: نهاد سلطنت: شامل شاه، دربار و شاهزادگان که نهادی مستقل، دائمی، قدرتمند، ظل اللهی و غیر پاسخگو تشکیل داده بودند. دوم: نهاد صدر اعظمی که از آن رعیت بود و مسئولیت اجرایی کشور را عهده دار بود. در عصر امیر کبیر نهاد صدر اعظمی به دنبال اصلاح اوضاع نابسامان ایران بود.
امیر از اوضاع ایران و دیگر ممالک آگاه بود. او میگفت:هرکس اوضاع ایران را بیند، دلش خون شود. همه جای ملک پریشان، ملت پریشان، تجارت پریشان، خیال پریشان، عقاید پریشان، شهر پریشان، شهریار پریشان، خدایا این چه پریشانی است؟!”عقب مانده، فقیر، بیسواد، تحت فشار دول استعماری، دارای شاهی مستبد، غیرپاسخگو درباری مفت خور و مردم بی خبر از از تحولات دنیا، بیش از دویست سال با آن فاصله داشتند.
امیرکبیر می خواست این فاصله را کمتر کند. آرزو داشت ایران و ایرانی پیشرفت کند و سرفراز باشد. در مقابل، درباریان شاهزادگان و آنانی که با اصلاحات، منافع سرشار خود را از دست میدادند با امیر به مخالفت برخاستند و عاقبت چون بزرگمهر، فتحعلیخان داغستانی، قائم مقام فراهانی، مصدق و... غریبانه در حمام فین کاشان به شهادت رسید و ایران از توسعه و پیشرفت باز ماند. با شهادت امیرکبیر ایرانیان از داشتن صدر اعظمی مدیر و شایسته و مدبّر، اندیشمند و میهندوست محروم شدند.
منابع :
۱. آدمیت، فریدون، امیرکبیر و ایران، انتشارات خورازمی، چاپ 1389.
۲. آل داود، سید علی، امیر و ناصرالدین شاه، کتاب رایزن، 1394.
۳. زیبا کلام، صادق، سنت و مدرنیته، انتشارات روزنه، 1359.
۴. سریع القلم، محمود، فرهنگ سیاسی ایران، انتشارات فرزان، 1389.
۵. همایون کاتوزیان، محمدعلی، ایران جامعه کوتاه مدت، ترجمه عبدالله کوثری، نشر نی، 1391.
بیستم دی ماه سالروز شهادت امیرکبیر اصلاحگر ایرانی در عصر قاجار است. امیرکبیر تربیت یافته عباس میرزا و خاندان قائم مقام بود. او از جوانی وارد دستگاه دیوانی شد و زیر نظر میرزا عیسی، قائم مقام فراهانی و فرزندش مهارت آموخت و همزمان با فرهنگ و تمدن جدید آن سوی مرزها نیز آشنا شد. وی با مسافرت به روسیه و دیدار با تزار و حضور سه ساله در مذاکرات ارزنه الروم و نشست و برخاست با دیپلماتهای اروپایی دریافت که بیرون از مرزهای ایران، کشورها با استفاده از علم و دانش توانستهاند سرزمینهای خود را به خوبی آباد سازند و حاکمان براساس قانون و ضابطه و به صورت عقلانی حکم میرانند.
امیرکبیر در تبریز در دستگاه ولیعهد ناصرالدین میرزا بود و در به سلطنت رساندن او مهمترین نقش را ایفا کرد. شاه جوان، امیرکبیر را به عنوان صدراعظم خود منصوب کرد. امیر این فرصت تاریخی را غنیمت شمرد تا آرزوهای خود را جامعه عمل بپوشاند.
امیرکبیر شخصی روشن ضمیر بود که اندیشه های او در تماس با نخبگان کشورهای روسیه، عثمانی و اروپا، فراتر از فضای بسته عشیریهای قاجار شکل گرفته بود. وی طی سه سال و چند ماه حکومت، جامعه عقب مانده و بیخبر خود را به سمت پیشرفت و توسعه رهنمون ساخت. او سعی داشت حکومت را قانونمند سازد، خرج و دخل حکومت را سامان و از خرجهای بی حد و حساب وابستگان و نوری چشمیها جلوگیری کرد؛ لذا برای شاه هم مقرری تعیین نمود که در تاریخ ایران بیسابقه بود. حقوق شاهزادگان و دریاربان را نظم داد، امنیت و ارتش ملی را بنیان گذاشت، اولین مرکز علمی آموزشی دارالفنون را بنیان گذاشت، اولین بیمارستان را ساخت و واکسن را هم رواج داد.
وی نظام قضائی جدید را تاسیس و شکنجه را در زندانها ممنوع ساخت. کارخانههایی را بنیان نهاد و استادان و منهدسان خارجی را استخدام و جوانان ایرانی را برای تحصیل به اروپا اعزام کرد. طرح ساخت راه آهن آغاز، شیوه پاسپورت، نیروی دریایی و نمایشگاه دائمی کالاهای ایرانی را پایهگذاری کرد. کتابهای علمی را از خارج خریداری کرد و دستور ترجمه آن را داد و در نهایت از دخالت بیگانگان در امور داخلی ایران جلو گیری کرد و ...
امیرکبیر میخواست حکومت را عقلانی و قانونمند سازد و مناصب را به اهل آن واگذار کند. او از فروش مناصب جلوگیری کرد. اصلاحات در ساختار بیمار کشور سخت و پر خطر بود. در این فرهنگ سیاسی عشیریه ای، به کسانی که اهل بودند، همه چیز می رسید. یعنی کسانیکه چاکر، مطیع، رام و هماهنگ با قدرت بودند. آنها از خوان بیتالمال بسیار بهره میبردند. در این عصر هر نوع متفاوت اندیشیدن و تغییر را انحراف می دانستند. شاه ظل الله بود. کلام و دستور او واجب الاطاعه و مناصب براساس تقرب به درگاه ظل الله عطاء میشد. ناصرالدین شاه با کسانی که صد در صد از نظر، عقیده، عمل و حتی نیت با او همراه نبودند مشکل داشت و آنها را از خود دور و از مناصب اخراج می نمود.
اصلاحات امیرکبیر منافع شاهزادگان، دربایان، زنان و مادر شاه، رجال سیاسی, بعضی از روحانیون و روس و انگلیس را به خطر انداخته بود. همه کسانی که منافع آنها از اصلاحات امیر آسیب دیده بودند، جبهه واحدی را تشکیل دادند.
حاکمیت ایران در طول تاریخ دوگانه بوده است. اول: نهاد سلطنت: شامل شاه، دربار و شاهزادگان که نهادی مستقل، دائمی، قدرتمند، ظل اللهی و غیر پاسخگو تشکیل داده بودند. دوم: نهاد صدر اعظمی که از آن رعیت بود و مسئولیت اجرایی کشور را عهده دار بود. در عصر امیر کبیر نهاد صدر اعظمی به دنبال اصلاح اوضاع نابسامان ایران بود.
امیر از اوضاع ایران و دیگر ممالک آگاه بود. او میگفت:هرکس اوضاع ایران را بیند، دلش خون شود. همه جای ملک پریشان، ملت پریشان، تجارت پریشان، خیال پریشان، عقاید پریشان، شهر پریشان، شهریار پریشان، خدایا این چه پریشانی است؟!”عقب مانده، فقیر، بیسواد، تحت فشار دول استعماری، دارای شاهی مستبد، غیرپاسخگو درباری مفت خور و مردم بی خبر از از تحولات دنیا، بیش از دویست سال با آن فاصله داشتند.
امیرکبیر می خواست این فاصله را کمتر کند. آرزو داشت ایران و ایرانی پیشرفت کند و سرفراز باشد. در مقابل، درباریان شاهزادگان و آنانی که با اصلاحات، منافع سرشار خود را از دست میدادند با امیر به مخالفت برخاستند و عاقبت چون بزرگمهر، فتحعلیخان داغستانی، قائم مقام فراهانی، مصدق و... غریبانه در حمام فین کاشان به شهادت رسید و ایران از توسعه و پیشرفت باز ماند. با شهادت امیرکبیر ایرانیان از داشتن صدر اعظمی مدیر و شایسته و مدبّر، اندیشمند و میهندوست محروم شدند.
منابع :
۱. آدمیت، فریدون، امیرکبیر و ایران، انتشارات خورازمی، چاپ 1389.
۲. آل داود، سید علی، امیر و ناصرالدین شاه، کتاب رایزن، 1394.
۳. زیبا کلام، صادق، سنت و مدرنیته، انتشارات روزنه، 1359.
۴. سریع القلم، محمود، فرهنگ سیاسی ایران، انتشارات فرزان، 1389.
۵. همایون کاتوزیان، محمدعلی، ایران جامعه کوتاه مدت، ترجمه عبدالله کوثری، نشر نی، 1391.
منتشر شده در
یادداشت
شنبه, 20 دی 1399 08:04
آیتالله هاشمی سیاستمداری انتقادپذیر بود / قیاس هاشمی با امیرکبیر درست نیست
فاضل میبدی در گفتوگو با ایکنا: منتقدان سیاسی مرحوم آیتالله هاشمی معمولاً انسانهای خیرخواهی بودند، اما در عین حال برخی مخالفان تندرو هم داشت که در حق او جفا کردند، زیرا حق ایشان به گردن این مردم بیشتر از اینها بود که حتی در رسانهها بیان شد.
آیتالله هاشمی رفسنجانی از جمله شخصیتهای مطرح دوران معاصر ایران است که در دوران حیات خود منشأ خدمات گستردهای بود، ولی در عین حال انتقاداتی نیز به او وارد است. ایشان قبل از انقلاب و در جریان مبارزات علیه رژیم شاره به رهبری امام خمینی(ره) حضوری فعال داشته و سالها نیز طعم زندان و شکنجه ساواک را چشیده بود. بعد از پیروزی انقلاب نیز آیتالله هاشمی نقش موثری در تثبیت نظام جمهوری اسلامی ایران داشت و در سمتهای مختلف نظیر چند دوره ریاست مجلس شورای اسلامی، هشت سال ریاست جمهوری اسلامی ایران، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، رئیس مجلس خبرگان رهبری و ... ایفای نقش کرد. خبرنگار ایکنا به مناسبت ۱۹ دیماه سالروز درگذشت ایشان گفتوگویی با حجتالاسلام والمسلمین محمدتقی فاضل میبدی، عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم داشته که متن آن را در ادامه میخوانید:
ایکنا ـ آیتالله هاشمی رفسنجانی چه نقشی در دوران مبارزات علیه رژیم شاه و همچنین پیروزی انقلاب داشت؟
بنده از سال ۱۳۵۰ که اکنون ۵۰ سال از آن زمان میگذرد و در جریان برخی امور بودم، مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی بعد از مرحوم آیتالله طالقانی و آیتالله منتظری مطرح بود و زندانهای خیلی طولانی را هم تحمل کرد و شکنجههای زیادی دید و از مشاهیر برجسته مبارزین بود. ایشان در میان انبوه خط و خطوطهای سیاسی که قبل از انقلاب وجود داشت، خط خودش را ادامه داد و مورد اعتماد امام خمینی(ره) نیز بود. انقلاب که پیروز شد و امام(ره) نیز به ایران آمدند و جمهوری اسلامی تأسیس شد، مرحوم هاشمی حضور پررنگی در کنار امام(ره)، در رسانهها و در سخنرانیها داشت و خیلی دیده میشد و بعد هم رئیس اولین مجلس شورای اسلامی بود و علاوه بر این، در نماز جمعه نیز خطبه میخواند. بعد هم که حضور ایشان در جبهه و جنگ نیز بر همگان واضح و روشن بود.
ایکنا ـ ایشان در عرصههای مختلف به خصوص در دوران هشت سال دفاع مقدس چه خدماتی از خود برجای گذاشت؟
در زمان جنگ با اینکه خود امام(ره) در رأس امور بودند، ولی بعضاً در میان برخی فرماندهان اختلافاتی وجود داشت که صلاح نبود بسیاری از آن اختلافات آشکار شود. مرحوم هاشمی در رفع آن اختلافات نقش بزرگی داشت. یعنی اگر مرحوم هاشمی در جنگ نمیبود، برخی اختلافات باعث میشد که شاید جنگ وضع بسیار بدتری پیدا کند. ایشان از طرف امام(ره) مامور شد که اختلافات را برطرف کند تا رزمندگان به خاطر برخی اختلافات دلسرد نشوند. بنابراین مرحوم هاشمی نقش مثبتی در حل اختلافات بین نیروهای جبهه و جنگ داشت.
ایکنا ـ مرحوم هاشمی با اینکه روحانی بوده و سالها در حوزه علمیه تحصیل کرده بود، بیشتر در کسوت یک سیاستمدار شناخته شده و کمتر درباره ابعاد علمی و شخصیت حوزی ایشان گفته میشود. به نظر شما، ایشان به لحاظ علمی و حوزوی چه جایگاهی داشت؟
مرحوم هاشمی چند ویژگی مهم داشت؛ از نظر درسی، طلبه باهوشی بود. یعنی از همان سالهای اول به عنوان طلبه باهوش شناخته میشده، در مجلات مقاله مینوشته، کسانی که با ایشان همدرس بودند، از هوش و ذکاوت ایشان تعریف میکنند. در زندان که هم بودند، بیکار نمینشسته، همین تفسیر قرآنی را که به نام «تفسیر راهنما» از ایشان منتشر شده، در زندان نوشته است و این نشان میدهد که همواره اهل مطالعه و کتاب خواندن بوده است. در خاطراتشان هم نوشته که هیچ وقت از خواندن کتابهای دینی و حوزوی جدا نبوده، بنابراین به این لحاظ نسبت به خیلی از کسانی که اکنون مطرح هستند و در عالم سیاست به عنوان روحانی نقش دارند، کمتر از آنها نبوده، بلکه بیشتر هم بوده است. سواد حوزوی ایشان را هم قبول داشتند. مرحوم هاشمی مرجع تقلید نبود، ولی در مسائل اسلامی مرتبط با مسائل سیاسی و اجتماعی صاحب نظر بود.
ایکنا ـ برخی به مرحوم هاشمی نسبت اشرافیگری میدهند و معتقدند اشرافیت در کشور و در بین مسئولان از ایشان شروع شد. به نظر شما این نسبت تا چه اندازه درباره ایشان صدق میکرد؟
مرحوم هاشمی در جامعه انسانی بزرگ و شناخته شده بود. معمولاً انسانها و شخصیتهای بزرگ و شناخته شده، رقبای حسوی دارند و این طبیعی است، یعنی کسی که در عرصه سیاست، کار بزرگی انجام میدهد، شاید کارهای او برای برخی خوشایند نباشد. مرحوم هاشمی جهتگیری خاصی داشت که این برای برخیها جالب نبود. قبلاً نیز برخی از روحانیون سنتی با ایشان مخالفت میکردند.
آیت الله هاشمی سیاستمداری انتقادپذیر بود / قیاس هاشمی با امیرکبیر درست نیست
مرحوم هاشمی زندگی اشرافی به آن معنا که میگویند نداشت، مرحوم هاشمی کسی بود که میخواست مردم زندگی راحتی داشته باشند و شاد زندگی کنند. به نظرم این دغدغه نیز منطقی بود، یعنی نباید مردم را تنها به زهد، گوشهگیری و انزوا سوق داد. او دغدغه این را داشت که تحریمها برطرف شود تا مردم راحت زندگی کنند. به هر حال هر کسی در جایگاه مرحوم هاشمی منتقدان سیاسی هم دارد، به همین دلیل برخی انتقاد میکنند که اگر مثلاً ایشان در دوره سازندگی این کار را انجام میداد و یا انجام نمیداد، بهتر بود و این طبیعی است. منتقدان سیاسی مرحوم هاشمی معمولاً انسانهای خیرخواهی هم بودند، اما در عین حال برخی مخالفان تندرو هم داشت که در حق او جفا کردند. حق آقای هاشمی به گردن این مردم بیشتر از اینها بود که حتی در رسانهها بیان شد. به هر حال ایشان کسی بود که امام(ره) خیلی به او اعتماد داشتند و حتی موقعی که ترور شد، برایشان گوسفند نذر کردند. بنابراین به نظر می رسد اگر انتقادی هم به او داشتیم، باید با احترام بیشتری بیان میکردیم تا اینکه بخواهیم او را نفی و یا معاندانه با او مخالفت کنیم و به نظر من این جفایی بود که در حق او شد.
نقد و انتقاد کردن حق هر انسان است، بنده نیز انتقاداتی به برخی سیاستها و اقدامات آن مرحوم داشتم و معتقدم بسیاری از آنها قابل نقد است و میشود آنها را زیر سوال برد. خودشان هم ممکن بود برخی سیاستهایشان را زیر سوال ببرند. من خودم وقتی بارها با ایشان صحبت میکردم، میپذیرفت مثلاً اگر در دهه ۷۰ و یا دهه ۶۰ فلان کار را انجام میدادم، مطلوبتر بود. آیتالله هاشمی نقدپذیر بود، ولی برخی نیز با سیاستهای ایشان مخالفت میکردند که از قِبل این تحریمها به منافعی برسند.
ایکنا ـ نقدهایی که شما به مرحوم هاشمی وارد میدانید، در چه زمینههایی است؟
این بحث مفصل است و باید در زمان دیگری به آن پرداخته شود، ولی ایشان در دوره ریاستجمهوری خود، یکسری فشارها بر برخی شخصیتهای آزاد اندیش اعمال کرد، یعنی با اینکه میتوانست جلوی برخی از این فشارها را بگیرد، ولی این کار را انجام نداد. طبیعتاً برخی نیز به پارهای از سیاستهای اقتصادی ایشان نقد داشتند، ولی ایشان سعی میکرد برخی افکار منتقد را به نوعی سرکوب کند. منتقدانی در دهه ۷۰ بودند که با آنها برخورد شد و این به پای مرحوم هاشمی نوشته میشود؛ به هر صورت این اشکالات و انتقادات به آقای هاشمی وارد است، ولی ایشان از دهه هشتاد، افکار سیاسی دیگری پیدا کرد.
ایکنا ـ نگاه و رویکرد آیتالله هاشمی به غرب چگونه بود. آیا در مواجهه با غرب برخورد سلبی داشت؟
بله در اوایل انقلاب و در دهه ۶۰ نسبت به غرب، رویکرد سلبی داشت، یعنی آنطوری که در دهه ۷۰ و یا در دهه ۸۰ درباره این مسئله فکر میکرد، در هه ۶۰ اینطور فکر نمیکرد و گفتم که آن موقع رویکردش بیشتر سلبی بود. بعداً به این موضوع پی برد که با این نگاه سلبی نمیشود در دنیا زندگی کرد. بالاخره رابطه خوبی که توانست بعد از آن هشدار عربستان سعودی با ملک عبدالله برقرار کند و ایران و عربستان سیاست مسالمتآمیزی پیدا کنند، خودش نوعی هنر بود. او حتی میخواست که به آمریکا هم نزدیک شود. آقای هاشمی دهه ۸۰ غیر از هاشمی دهه ۷۰ و یا دهه ۶۰ بود. بنابراین نمیتوان درباره نگاه او به این مسئله، قضاوت یکسانی داشت.
ایکنا ـ برخی به دلیل سیاستها و فعالیتهای سازندگی مرحوم هاشمی لقب امیرکبیر به او میدهند. شما تا چه اندازه با این عنوان و مقایسه کردن موافق هستید؟
من با این لقبسازیها خیلی موافق نیستم، چون امیرکبیر در جایگاه خودش هست، مرحوم هاشمی نیز در جایگاه خودش بود. بنده مقایسه کردن افراد و شباهتسازی تاریخی را خیلی قبول ندارم.
امیرکبیر در آن دوره سه ساله، خیلی به این کشور خدمت کرد و مرد خیلی بزرگی بود. یعنی امیرکبیر را باید در زمان خودش نگاه کنیم، آن هم در زمانی که کشورمان خیلی عقب افتاده و استبدادزده و متاثر از حکومت ناصری بود و اینکه در این شرایط استبدادزده، مردی مثل امیرکبیر حاضر شود و از آزادی و دانش بگوید و دانشگاه و دارالفنون به وجود بیاورد، خیلی کار بزرگی است. اما در زمان آقای هاشمی، وضع اینطور نبود، بلکه شخصیت بزرگی مانند امام خمینی(ه) حضور داشت، افکار آزاد، قانون اساسی و مجلس نیز بود، آقای هاشمی هم در این شرایط رشد کرد، ولی امیرکبیر زمانی که این حرفها و دغدغهها را داشت، هیچ کدام از این فرصتها برای او فراهم نبود. چون در زمان امیرکبیر، کسی مثل ناصرالدین شاه مستبد حکومت میکرد، مجلسی در کار نبود و حتی روحانیونی بودند که خود را به حکومت فروخته بودند، یعنی امیرکبیر در یکی از سیاهترین دورانها سربرآورد که در آن شرایط صحبت از قانون و مجلس خیلی سخت بود. امیرکبیر همان زمان در جمله معروفی گفته که فرق ما با غرب این است که در غرب قانون حکومت میکند، در کشور ما ناصرالدین شاه. امیرکبیر به این موضوع پیبرد تا زمانی که این مملکت شخصمحور است، وضع آن اصلاح نمیشود و مملکت زمانی درست میشود که قانون در آن محور باشد.
آیتالله هاشمی رفسنجانی از جمله شخصیتهای مطرح دوران معاصر ایران است که در دوران حیات خود منشأ خدمات گستردهای بود، ولی در عین حال انتقاداتی نیز به او وارد است. ایشان قبل از انقلاب و در جریان مبارزات علیه رژیم شاره به رهبری امام خمینی(ره) حضوری فعال داشته و سالها نیز طعم زندان و شکنجه ساواک را چشیده بود. بعد از پیروزی انقلاب نیز آیتالله هاشمی نقش موثری در تثبیت نظام جمهوری اسلامی ایران داشت و در سمتهای مختلف نظیر چند دوره ریاست مجلس شورای اسلامی، هشت سال ریاست جمهوری اسلامی ایران، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، رئیس مجلس خبرگان رهبری و ... ایفای نقش کرد. خبرنگار ایکنا به مناسبت ۱۹ دیماه سالروز درگذشت ایشان گفتوگویی با حجتالاسلام والمسلمین محمدتقی فاضل میبدی، عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم داشته که متن آن را در ادامه میخوانید:
ایکنا ـ آیتالله هاشمی رفسنجانی چه نقشی در دوران مبارزات علیه رژیم شاه و همچنین پیروزی انقلاب داشت؟
بنده از سال ۱۳۵۰ که اکنون ۵۰ سال از آن زمان میگذرد و در جریان برخی امور بودم، مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی بعد از مرحوم آیتالله طالقانی و آیتالله منتظری مطرح بود و زندانهای خیلی طولانی را هم تحمل کرد و شکنجههای زیادی دید و از مشاهیر برجسته مبارزین بود. ایشان در میان انبوه خط و خطوطهای سیاسی که قبل از انقلاب وجود داشت، خط خودش را ادامه داد و مورد اعتماد امام خمینی(ره) نیز بود. انقلاب که پیروز شد و امام(ره) نیز به ایران آمدند و جمهوری اسلامی تأسیس شد، مرحوم هاشمی حضور پررنگی در کنار امام(ره)، در رسانهها و در سخنرانیها داشت و خیلی دیده میشد و بعد هم رئیس اولین مجلس شورای اسلامی بود و علاوه بر این، در نماز جمعه نیز خطبه میخواند. بعد هم که حضور ایشان در جبهه و جنگ نیز بر همگان واضح و روشن بود.
ایکنا ـ ایشان در عرصههای مختلف به خصوص در دوران هشت سال دفاع مقدس چه خدماتی از خود برجای گذاشت؟
در زمان جنگ با اینکه خود امام(ره) در رأس امور بودند، ولی بعضاً در میان برخی فرماندهان اختلافاتی وجود داشت که صلاح نبود بسیاری از آن اختلافات آشکار شود. مرحوم هاشمی در رفع آن اختلافات نقش بزرگی داشت. یعنی اگر مرحوم هاشمی در جنگ نمیبود، برخی اختلافات باعث میشد که شاید جنگ وضع بسیار بدتری پیدا کند. ایشان از طرف امام(ره) مامور شد که اختلافات را برطرف کند تا رزمندگان به خاطر برخی اختلافات دلسرد نشوند. بنابراین مرحوم هاشمی نقش مثبتی در حل اختلافات بین نیروهای جبهه و جنگ داشت.
ایکنا ـ مرحوم هاشمی با اینکه روحانی بوده و سالها در حوزه علمیه تحصیل کرده بود، بیشتر در کسوت یک سیاستمدار شناخته شده و کمتر درباره ابعاد علمی و شخصیت حوزی ایشان گفته میشود. به نظر شما، ایشان به لحاظ علمی و حوزوی چه جایگاهی داشت؟
مرحوم هاشمی چند ویژگی مهم داشت؛ از نظر درسی، طلبه باهوشی بود. یعنی از همان سالهای اول به عنوان طلبه باهوش شناخته میشده، در مجلات مقاله مینوشته، کسانی که با ایشان همدرس بودند، از هوش و ذکاوت ایشان تعریف میکنند. در زندان که هم بودند، بیکار نمینشسته، همین تفسیر قرآنی را که به نام «تفسیر راهنما» از ایشان منتشر شده، در زندان نوشته است و این نشان میدهد که همواره اهل مطالعه و کتاب خواندن بوده است. در خاطراتشان هم نوشته که هیچ وقت از خواندن کتابهای دینی و حوزوی جدا نبوده، بنابراین به این لحاظ نسبت به خیلی از کسانی که اکنون مطرح هستند و در عالم سیاست به عنوان روحانی نقش دارند، کمتر از آنها نبوده، بلکه بیشتر هم بوده است. سواد حوزوی ایشان را هم قبول داشتند. مرحوم هاشمی مرجع تقلید نبود، ولی در مسائل اسلامی مرتبط با مسائل سیاسی و اجتماعی صاحب نظر بود.
ایکنا ـ برخی به مرحوم هاشمی نسبت اشرافیگری میدهند و معتقدند اشرافیت در کشور و در بین مسئولان از ایشان شروع شد. به نظر شما این نسبت تا چه اندازه درباره ایشان صدق میکرد؟
مرحوم هاشمی در جامعه انسانی بزرگ و شناخته شده بود. معمولاً انسانها و شخصیتهای بزرگ و شناخته شده، رقبای حسوی دارند و این طبیعی است، یعنی کسی که در عرصه سیاست، کار بزرگی انجام میدهد، شاید کارهای او برای برخی خوشایند نباشد. مرحوم هاشمی جهتگیری خاصی داشت که این برای برخیها جالب نبود. قبلاً نیز برخی از روحانیون سنتی با ایشان مخالفت میکردند.
آیت الله هاشمی سیاستمداری انتقادپذیر بود / قیاس هاشمی با امیرکبیر درست نیست
مرحوم هاشمی زندگی اشرافی به آن معنا که میگویند نداشت، مرحوم هاشمی کسی بود که میخواست مردم زندگی راحتی داشته باشند و شاد زندگی کنند. به نظرم این دغدغه نیز منطقی بود، یعنی نباید مردم را تنها به زهد، گوشهگیری و انزوا سوق داد. او دغدغه این را داشت که تحریمها برطرف شود تا مردم راحت زندگی کنند. به هر حال هر کسی در جایگاه مرحوم هاشمی منتقدان سیاسی هم دارد، به همین دلیل برخی انتقاد میکنند که اگر مثلاً ایشان در دوره سازندگی این کار را انجام میداد و یا انجام نمیداد، بهتر بود و این طبیعی است. منتقدان سیاسی مرحوم هاشمی معمولاً انسانهای خیرخواهی هم بودند، اما در عین حال برخی مخالفان تندرو هم داشت که در حق او جفا کردند. حق آقای هاشمی به گردن این مردم بیشتر از اینها بود که حتی در رسانهها بیان شد. به هر حال ایشان کسی بود که امام(ره) خیلی به او اعتماد داشتند و حتی موقعی که ترور شد، برایشان گوسفند نذر کردند. بنابراین به نظر می رسد اگر انتقادی هم به او داشتیم، باید با احترام بیشتری بیان میکردیم تا اینکه بخواهیم او را نفی و یا معاندانه با او مخالفت کنیم و به نظر من این جفایی بود که در حق او شد.
نقد و انتقاد کردن حق هر انسان است، بنده نیز انتقاداتی به برخی سیاستها و اقدامات آن مرحوم داشتم و معتقدم بسیاری از آنها قابل نقد است و میشود آنها را زیر سوال برد. خودشان هم ممکن بود برخی سیاستهایشان را زیر سوال ببرند. من خودم وقتی بارها با ایشان صحبت میکردم، میپذیرفت مثلاً اگر در دهه ۷۰ و یا دهه ۶۰ فلان کار را انجام میدادم، مطلوبتر بود. آیتالله هاشمی نقدپذیر بود، ولی برخی نیز با سیاستهای ایشان مخالفت میکردند که از قِبل این تحریمها به منافعی برسند.
ایکنا ـ نقدهایی که شما به مرحوم هاشمی وارد میدانید، در چه زمینههایی است؟
این بحث مفصل است و باید در زمان دیگری به آن پرداخته شود، ولی ایشان در دوره ریاستجمهوری خود، یکسری فشارها بر برخی شخصیتهای آزاد اندیش اعمال کرد، یعنی با اینکه میتوانست جلوی برخی از این فشارها را بگیرد، ولی این کار را انجام نداد. طبیعتاً برخی نیز به پارهای از سیاستهای اقتصادی ایشان نقد داشتند، ولی ایشان سعی میکرد برخی افکار منتقد را به نوعی سرکوب کند. منتقدانی در دهه ۷۰ بودند که با آنها برخورد شد و این به پای مرحوم هاشمی نوشته میشود؛ به هر صورت این اشکالات و انتقادات به آقای هاشمی وارد است، ولی ایشان از دهه هشتاد، افکار سیاسی دیگری پیدا کرد.
ایکنا ـ نگاه و رویکرد آیتالله هاشمی به غرب چگونه بود. آیا در مواجهه با غرب برخورد سلبی داشت؟
بله در اوایل انقلاب و در دهه ۶۰ نسبت به غرب، رویکرد سلبی داشت، یعنی آنطوری که در دهه ۷۰ و یا در دهه ۸۰ درباره این مسئله فکر میکرد، در هه ۶۰ اینطور فکر نمیکرد و گفتم که آن موقع رویکردش بیشتر سلبی بود. بعداً به این موضوع پی برد که با این نگاه سلبی نمیشود در دنیا زندگی کرد. بالاخره رابطه خوبی که توانست بعد از آن هشدار عربستان سعودی با ملک عبدالله برقرار کند و ایران و عربستان سیاست مسالمتآمیزی پیدا کنند، خودش نوعی هنر بود. او حتی میخواست که به آمریکا هم نزدیک شود. آقای هاشمی دهه ۸۰ غیر از هاشمی دهه ۷۰ و یا دهه ۶۰ بود. بنابراین نمیتوان درباره نگاه او به این مسئله، قضاوت یکسانی داشت.
ایکنا ـ برخی به دلیل سیاستها و فعالیتهای سازندگی مرحوم هاشمی لقب امیرکبیر به او میدهند. شما تا چه اندازه با این عنوان و مقایسه کردن موافق هستید؟
من با این لقبسازیها خیلی موافق نیستم، چون امیرکبیر در جایگاه خودش هست، مرحوم هاشمی نیز در جایگاه خودش بود. بنده مقایسه کردن افراد و شباهتسازی تاریخی را خیلی قبول ندارم.
امیرکبیر در آن دوره سه ساله، خیلی به این کشور خدمت کرد و مرد خیلی بزرگی بود. یعنی امیرکبیر را باید در زمان خودش نگاه کنیم، آن هم در زمانی که کشورمان خیلی عقب افتاده و استبدادزده و متاثر از حکومت ناصری بود و اینکه در این شرایط استبدادزده، مردی مثل امیرکبیر حاضر شود و از آزادی و دانش بگوید و دانشگاه و دارالفنون به وجود بیاورد، خیلی کار بزرگی است. اما در زمان آقای هاشمی، وضع اینطور نبود، بلکه شخصیت بزرگی مانند امام خمینی(ه) حضور داشت، افکار آزاد، قانون اساسی و مجلس نیز بود، آقای هاشمی هم در این شرایط رشد کرد، ولی امیرکبیر زمانی که این حرفها و دغدغهها را داشت، هیچ کدام از این فرصتها برای او فراهم نبود. چون در زمان امیرکبیر، کسی مثل ناصرالدین شاه مستبد حکومت میکرد، مجلسی در کار نبود و حتی روحانیونی بودند که خود را به حکومت فروخته بودند، یعنی امیرکبیر در یکی از سیاهترین دورانها سربرآورد که در آن شرایط صحبت از قانون و مجلس خیلی سخت بود. امیرکبیر همان زمان در جمله معروفی گفته که فرق ما با غرب این است که در غرب قانون حکومت میکند، در کشور ما ناصرالدین شاه. امیرکبیر به این موضوع پیبرد تا زمانی که این مملکت شخصمحور است، وضع آن اصلاح نمیشود و مملکت زمانی درست میشود که قانون در آن محور باشد.
منتشر شده در
گفتار
دوشنبه, 15 دی 1399 15:29
اعتقاد به توحید؛ شاخص همزیستی مسالمتآمیز ادیان ابراهیمی
ابوالفضل موسویان عضو هیئتعلمی دانشگاه مفید گفت: قرآن صراحتا از مسلمانان و اهل کتاب میخواهد تا حول محور توحید با یکدیگر همزیستی مسالمتآمیز داشته و هیچ کدام ارباب دیگری نباشند./ روابط اسلام و مسیحیت حسنه است
حجتالاسلام والمسلمین ابوالفضل موسویان، عضو هیئتعلمی دانشگاه مفید، در گفتوگو با ایکنا از اصفهان، درباره تعامل اسلام و مسیحیت، اظهار کرد: آیاتی از قرآن وجود دارد که نشان میدهد روابط میان مسلمانان و مسیحیان حسنه بوده و مشکل خاصی میان آنها وجود نداشته، البته ممکن است میان افراد از هر دو طرف برخوردهایی صورت گرفته باشد، ولی میان این دو دین درگیری عمدهای وجود نداشته است، مثلا قرآن در برخی آیات خود از مسلمانان و مسیحیان میخواهد که حول محور مسائل مورد توافق خود مثل اعتقاد به خدای واحد و عدم شرک به او با یکدیگر همزیستی داشته باشند و هیچ کدام ارباب و فرماندهنده به دیگری نباشند. بنابراین میتوان گفت اصل تعامل و همزیستی مسالمتآمیز با اهل کتاب از جمله مسیحیان مورد تأیید قرآن است.
قرآن رفتار مسیحیان با مسلمانان را حسنه میداند
وی افزود: در اسلام، فرقی میان پیروان ادیان آسمانی وجود ندارد، ولی برخورد یهودیان با مسلمانان برخوردی تند و خشن بود و قرآن کریم نیز رفتار یهودیان در قبال مسلمانان را همینگونه توصیف میکند، ولی رفتار مسیحیان با مسلمانان را حسنه میداند، چون انسانهای پاک و سالم و مهربانی بودند و اخلاق و منش آنها با یهودیان به کلی متفاوت بود. شاید بتوان یکی از دلایل اولین هجرت مسلمانان به حبشه را همین رفتار مسیحیان دانست، لذا پیامبر(ص) به یاران خود که تحت فشار و شکنجه قریش قرار داشتند، دستور دادند به حبشه بروند و این منطقه در آن زمان مرکز مسیحیت بود. حتی زمانی که نمایندگان قریش به حبشه رفتند و از پادشاه این کشور خواستند تا مسلمانان مهاجر را به آنها تحویل دهد، در خواست آنها مورد قبول قرار نگرفت و وقتی سخنان نادرستی در مورد عقاید مسلمانان نسبت به مسیحیان مطرح کردند، پادشاه حبشه مسلمانان را فراخواند و در آنجا، جعفر به عنوان سرپرست مسلمانان مهاجر آیاتی از سوره مریم را تلاوت کرد و آن وقت بود که پادشاه حبشه قاطعانه به نمایندگان قریش جواب رد داد.
عضو هیئتعلمی دانشگاه مفید اضافه کرد: اگرچه بعدها جنگهای صلیبی پیش آمد، ولی این جنگها در قضایای تاریخی ریشه دارد و در صدر اسلام، روابط میان مسلمانان و مسیحیان حسنه بوده است. در زمان حاضر نیز مسیحیانی که در کشورهای اسلامی زندگی میکنند، با مسلمانان همزیستی مسالمتآمیز دارند و با توجه به عقاید خداپرستانه دو طرف، مشکل خاصی میان آنها وجود ندارد.
موسویان در خصوص نقش اسلام و مسیحیت در نجات انسان عصر مدرن از بحرانها، گفت: با توجه به اینکه هر دو دین بر رأفت و رحمت تکیه دارند و پیامبر اسلام به عنوان رحمه للعالمین شناخته میشوند و بنای آنها بر نجات بشر از غل و زنجیرهایی بوده است که او را گرفتار ساخته، ارتباط میان اسلام و مسیحیت میتواند تنگاتنگ و جدیتر باشد. بنابر عقاید مسلمانان، در زمان ظهور حضرت مهدی(عج)، حضرت عیسی(ع) نیز در کنار ایشان قرار میگیرند و با هم جهان را به سوی عدل حرکت میدهند.
وی بیان کرد: یکی از تفاوتهایی که میان اسلام و مسیحیت وجود دارد، این است که پیامبر اسلام حکومت تشکیل دادند و جامعهای اسلامی به وجود آوردند، ولی این شرایط برای حضرت عیسی(ع) فراهم نشد و ایشان صرفا به تبلیغات دینی پرداختند. تا زمانی که پیامبر(ص) و مسلمانان در مکه حضور داشتند، اگرچه کفار علیه آنها توطئه میکردند، ولی در مقابل مسلمانان هیچ اقدامی علیه کفار انجام ندادند. زمانی که پیامبر(ص) در مدینه تشکیل حکومت داد، به طور طبیعی یکسری مسائل پیش آمد و جنگهایی هم که در این دوره میان مسلمانان و کفار شکل گرفت، جنبه دفاعی داشت، یعنی مسلمانان آغازگر جنگ نبودند و تمام جنگها به آنها تحمیل شد، ولی چنین شرایطی برای حضرت عیسی(ع) پیش نیامد و نمیتوان گفت اگر ایشان نیز حکومت تشکیل میداد و دشمنانشان جنگ و خونریزی به راه انداخته و مسیحیان را میکشتند، حضرت عیسی(ع) هیچ اقدامی انجام نمیدادند و در زمان حاضر نیز اگر کشوری مسیحی مورد حمله قرار گیرد، مسیحیان از خود دفاع نمیکنند. بنابراین تعبیرات قرآن در مورد رحمت پیامبر(ص) بسیار صریح است و حتی ایشان جان خود را به خطر میانداختند تا انسانها هدایت شوند و هیچ گاه با تندی و خشونت به ارشاد و هدایت افراد نمیپرداختند.
عضو هیئتعلمی دانشگاه مفید تصریح کرد: ما معتقدیم همه ادیان ابراهیمی از جانب خدا نازل شدهاند و هیچ تفاوتی میان آنها وجود ندارد، البته شاید در روشها مثل نوع عبادت کردن و مناسک اختلافاتی وجود داشته باشد، ولی در اصل پرستش الهی و حقوق انسانها تفاوتی میان ادیان ابراهیمی وجود ندارد. امتیازی که اسلام دارد، این است که اولا عبادت را فقط به مسجد محدود نکرده و در هر جایی میتوان خدا را عبادت کرد، ولی مسیحیان عبادت را فقط به حضور در کلیسا محدود کردهاند. ثانیا در اسلام هیچ برنامهای وجود ندارد که متوقف بر گروه خاصی به نام روحانیت باشد و هر کسی میتواند دستورات دینی را انجام دهد، مثلا امام جماعت حتما نباید روحانی باشد، ولی مسیحیان معتقدند یکسری امور وجود دارد که حتما روحانیون باید آنها را انجام دهند. از این نظر میتوان گفت اسلام دین سمحه و سهله بوده و امور را آسان گرفته است.
حجتالاسلام والمسلمین ابوالفضل موسویان، عضو هیئتعلمی دانشگاه مفید، در گفتوگو با ایکنا از اصفهان، درباره تعامل اسلام و مسیحیت، اظهار کرد: آیاتی از قرآن وجود دارد که نشان میدهد روابط میان مسلمانان و مسیحیان حسنه بوده و مشکل خاصی میان آنها وجود نداشته، البته ممکن است میان افراد از هر دو طرف برخوردهایی صورت گرفته باشد، ولی میان این دو دین درگیری عمدهای وجود نداشته است، مثلا قرآن در برخی آیات خود از مسلمانان و مسیحیان میخواهد که حول محور مسائل مورد توافق خود مثل اعتقاد به خدای واحد و عدم شرک به او با یکدیگر همزیستی داشته باشند و هیچ کدام ارباب و فرماندهنده به دیگری نباشند. بنابراین میتوان گفت اصل تعامل و همزیستی مسالمتآمیز با اهل کتاب از جمله مسیحیان مورد تأیید قرآن است.
قرآن رفتار مسیحیان با مسلمانان را حسنه میداند
وی افزود: در اسلام، فرقی میان پیروان ادیان آسمانی وجود ندارد، ولی برخورد یهودیان با مسلمانان برخوردی تند و خشن بود و قرآن کریم نیز رفتار یهودیان در قبال مسلمانان را همینگونه توصیف میکند، ولی رفتار مسیحیان با مسلمانان را حسنه میداند، چون انسانهای پاک و سالم و مهربانی بودند و اخلاق و منش آنها با یهودیان به کلی متفاوت بود. شاید بتوان یکی از دلایل اولین هجرت مسلمانان به حبشه را همین رفتار مسیحیان دانست، لذا پیامبر(ص) به یاران خود که تحت فشار و شکنجه قریش قرار داشتند، دستور دادند به حبشه بروند و این منطقه در آن زمان مرکز مسیحیت بود. حتی زمانی که نمایندگان قریش به حبشه رفتند و از پادشاه این کشور خواستند تا مسلمانان مهاجر را به آنها تحویل دهد، در خواست آنها مورد قبول قرار نگرفت و وقتی سخنان نادرستی در مورد عقاید مسلمانان نسبت به مسیحیان مطرح کردند، پادشاه حبشه مسلمانان را فراخواند و در آنجا، جعفر به عنوان سرپرست مسلمانان مهاجر آیاتی از سوره مریم را تلاوت کرد و آن وقت بود که پادشاه حبشه قاطعانه به نمایندگان قریش جواب رد داد.
عضو هیئتعلمی دانشگاه مفید اضافه کرد: اگرچه بعدها جنگهای صلیبی پیش آمد، ولی این جنگها در قضایای تاریخی ریشه دارد و در صدر اسلام، روابط میان مسلمانان و مسیحیان حسنه بوده است. در زمان حاضر نیز مسیحیانی که در کشورهای اسلامی زندگی میکنند، با مسلمانان همزیستی مسالمتآمیز دارند و با توجه به عقاید خداپرستانه دو طرف، مشکل خاصی میان آنها وجود ندارد.
موسویان در خصوص نقش اسلام و مسیحیت در نجات انسان عصر مدرن از بحرانها، گفت: با توجه به اینکه هر دو دین بر رأفت و رحمت تکیه دارند و پیامبر اسلام به عنوان رحمه للعالمین شناخته میشوند و بنای آنها بر نجات بشر از غل و زنجیرهایی بوده است که او را گرفتار ساخته، ارتباط میان اسلام و مسیحیت میتواند تنگاتنگ و جدیتر باشد. بنابر عقاید مسلمانان، در زمان ظهور حضرت مهدی(عج)، حضرت عیسی(ع) نیز در کنار ایشان قرار میگیرند و با هم جهان را به سوی عدل حرکت میدهند.
وی بیان کرد: یکی از تفاوتهایی که میان اسلام و مسیحیت وجود دارد، این است که پیامبر اسلام حکومت تشکیل دادند و جامعهای اسلامی به وجود آوردند، ولی این شرایط برای حضرت عیسی(ع) فراهم نشد و ایشان صرفا به تبلیغات دینی پرداختند. تا زمانی که پیامبر(ص) و مسلمانان در مکه حضور داشتند، اگرچه کفار علیه آنها توطئه میکردند، ولی در مقابل مسلمانان هیچ اقدامی علیه کفار انجام ندادند. زمانی که پیامبر(ص) در مدینه تشکیل حکومت داد، به طور طبیعی یکسری مسائل پیش آمد و جنگهایی هم که در این دوره میان مسلمانان و کفار شکل گرفت، جنبه دفاعی داشت، یعنی مسلمانان آغازگر جنگ نبودند و تمام جنگها به آنها تحمیل شد، ولی چنین شرایطی برای حضرت عیسی(ع) پیش نیامد و نمیتوان گفت اگر ایشان نیز حکومت تشکیل میداد و دشمنانشان جنگ و خونریزی به راه انداخته و مسیحیان را میکشتند، حضرت عیسی(ع) هیچ اقدامی انجام نمیدادند و در زمان حاضر نیز اگر کشوری مسیحی مورد حمله قرار گیرد، مسیحیان از خود دفاع نمیکنند. بنابراین تعبیرات قرآن در مورد رحمت پیامبر(ص) بسیار صریح است و حتی ایشان جان خود را به خطر میانداختند تا انسانها هدایت شوند و هیچ گاه با تندی و خشونت به ارشاد و هدایت افراد نمیپرداختند.
عضو هیئتعلمی دانشگاه مفید تصریح کرد: ما معتقدیم همه ادیان ابراهیمی از جانب خدا نازل شدهاند و هیچ تفاوتی میان آنها وجود ندارد، البته شاید در روشها مثل نوع عبادت کردن و مناسک اختلافاتی وجود داشته باشد، ولی در اصل پرستش الهی و حقوق انسانها تفاوتی میان ادیان ابراهیمی وجود ندارد. امتیازی که اسلام دارد، این است که اولا عبادت را فقط به مسجد محدود نکرده و در هر جایی میتوان خدا را عبادت کرد، ولی مسیحیان عبادت را فقط به حضور در کلیسا محدود کردهاند. ثانیا در اسلام هیچ برنامهای وجود ندارد که متوقف بر گروه خاصی به نام روحانیت باشد و هر کسی میتواند دستورات دینی را انجام دهد، مثلا امام جماعت حتما نباید روحانی باشد، ولی مسیحیان معتقدند یکسری امور وجود دارد که حتما روحانیون باید آنها را انجام دهند. از این نظر میتوان گفت اسلام دین سمحه و سهله بوده و امور را آسان گرفته است.
منتشر شده در
گفتار
پنج شنبه, 11 دی 1399 06:09
انتخابات ۱۴۰۰و دست فرمان شورای نگهبان
محمدتقی فاضلمیبدی
همه مردم طالب انتخابات آزاد هستند و هيچکس مخالف کانديداتوري نظاميها در انتخابات نيست و سلب اين حق، انساني نيست ولي بحث اين است که اگر فقط بخواهند نظاميان وارد گود انتخابات شوند و عرصه بر ديگران تنگ شود و اجازه ندهند، قصه زير سوال ميرود. چنانچه عرصه انتخابات براي همگان آزاد باشد و افراد با سابقه نظاميگري و اصلاحطلبي مجاز باشند و انتخابات به تمام معنا دموکراتيک و رقابتي برگزار شود، و مردم به هر کدام از کانديداها، نظامي يا غيرنظامي که راي دهند و رئيسجمهور شود، مطلوب است؛ امري که به نظر ميرسد با قوانيني که در مجلس قرار است تصويب شود، عرصه بر ديگران تنگ شود تا فقط گروه خاصي وارد شوند که همانا انحصارطلبي است. در دنيا، جمهوريت به معناي راي مردم به هرکس که لياقت دارد، هستيم. اکنون مشکل اين است که انتخابات براي ورود هرکسي آزاد نيست و با ايجاد يکسري فيلترها و برخي افراد باوجود پارهاي شايستگيها حذف ميشوند. آيا حذف آيتا...هاشميرفسنجاني از گردونه انتخابات رياستجمهوري يا سيدحسنآقا خميني براي ورود به مجلس خبرگان و همه افرادي که تاکنون با فيلتر شوراي نگهبان براي مجلس، خبرگان رهبري و تمام نهادهاي انتخاباتي رد شدهاند، به دليل کلاهبرداري يا قتل بوده! که به نظر ميرسد چنين توجيهي بيشتر يک نوع مغلطهکاري است. چند درصد حذفشدگان افراد ذيصلاحيتي بودند که افکارشان با فکر برخي اختلاف داشت؟ آيا واقعا فيلتري براي قاتلها و کلاهبردارها بوده يا براي يکسري افرادي که به گونه ديگري ميانديشيدند؟ از طرفي اگر عرصه رقابت جدي باشد، مشارکت عمومي بيشتر خواهد شد اما اگر رقابت جدي نباشد، تکصدايي باشد و يک جهت را با يک رويکرد دنبال کنند، مشارکت همانند مجلس پيشين خواهد بود که مانع از ورود خيلي از افراد به عرصه انتخابات شدند. انتخابات 1400 را الان که نگاه کنيم، با توجه به دلسردي مردم از گراني و تورم بهتر از مجلس نخواهد بود. هرچند دولت در اين قسمت ضعف داشت ولي از طرفي تمام ضعفها به حساب دولت نيست. جواد ظريف، وزير خارجه است و سياست خارجي در مسائل اقتصادي و داخلي نقشآفرين است. سوال اين است که دست ظريف چقدر در سياست خارجي باز بوده که بتواند مسائل منطقه و کشورهاي ديگر را حل کند؟ آيا جز اين است که تا حرکتي ميکرده، قلمها از مجلس يا نهادهاي ديگر بهگونهاي ميچرخيد که نقد نبود بلکه توهينآميز و تهاجمي بود. طبيعي است موقعي که دنيا ميبيند وزير خارجه کشوري استقلال کامل ندارد، تمايلي به ايجاد رابطه جدي اقتصادي پيدا نميکند. وقتي راههاي مبادلات مالي با دنيا با عدم تصويب لوايح افايتياف بسته ميشود و مبادله پول امکانپذير نيست، اقتصاد ضربه ميخورد و منجر به نارضايتي عمومي ميشود. لذا نبايد مشکلات تحريمها و گراني را صرفا به گردن دولت انداخت و بيشتر متوجه کساني است که با دولت مخالفت ميکنند. يا در بزنگاهي که قرار است نشست اقتصادي ايران و اتحاديه اروپا برگزار شود، اقدامي صورت ميگيرد که موضوع تحتالشعاع آن واقع ميشود که دولت نقشي در آن ندارد. البته عمده عامل عدم مشارکت عمومي به رقابتهاي نهچندان جدي در انتخابات برميگردد که برخي افراد حائزصلاحيت با سليقهها و رويکردهاي مختلف اجازه اينکه خود را در معرض آراي مردم قرار دهند، نمييابند. اميدوارم دست فرمان شوراي نگهبان در انتخابات 1400 دقيقتر يا عوض شود و اجازه ورود به افراد صلاحيتدار بيشتري را که رويکرد ديگري دارند بدهد.
منبع: آ رمان ملی
همه مردم طالب انتخابات آزاد هستند و هيچکس مخالف کانديداتوري نظاميها در انتخابات نيست و سلب اين حق، انساني نيست ولي بحث اين است که اگر فقط بخواهند نظاميان وارد گود انتخابات شوند و عرصه بر ديگران تنگ شود و اجازه ندهند، قصه زير سوال ميرود. چنانچه عرصه انتخابات براي همگان آزاد باشد و افراد با سابقه نظاميگري و اصلاحطلبي مجاز باشند و انتخابات به تمام معنا دموکراتيک و رقابتي برگزار شود، و مردم به هر کدام از کانديداها، نظامي يا غيرنظامي که راي دهند و رئيسجمهور شود، مطلوب است؛ امري که به نظر ميرسد با قوانيني که در مجلس قرار است تصويب شود، عرصه بر ديگران تنگ شود تا فقط گروه خاصي وارد شوند که همانا انحصارطلبي است. در دنيا، جمهوريت به معناي راي مردم به هرکس که لياقت دارد، هستيم. اکنون مشکل اين است که انتخابات براي ورود هرکسي آزاد نيست و با ايجاد يکسري فيلترها و برخي افراد باوجود پارهاي شايستگيها حذف ميشوند. آيا حذف آيتا...هاشميرفسنجاني از گردونه انتخابات رياستجمهوري يا سيدحسنآقا خميني براي ورود به مجلس خبرگان و همه افرادي که تاکنون با فيلتر شوراي نگهبان براي مجلس، خبرگان رهبري و تمام نهادهاي انتخاباتي رد شدهاند، به دليل کلاهبرداري يا قتل بوده! که به نظر ميرسد چنين توجيهي بيشتر يک نوع مغلطهکاري است. چند درصد حذفشدگان افراد ذيصلاحيتي بودند که افکارشان با فکر برخي اختلاف داشت؟ آيا واقعا فيلتري براي قاتلها و کلاهبردارها بوده يا براي يکسري افرادي که به گونه ديگري ميانديشيدند؟ از طرفي اگر عرصه رقابت جدي باشد، مشارکت عمومي بيشتر خواهد شد اما اگر رقابت جدي نباشد، تکصدايي باشد و يک جهت را با يک رويکرد دنبال کنند، مشارکت همانند مجلس پيشين خواهد بود که مانع از ورود خيلي از افراد به عرصه انتخابات شدند. انتخابات 1400 را الان که نگاه کنيم، با توجه به دلسردي مردم از گراني و تورم بهتر از مجلس نخواهد بود. هرچند دولت در اين قسمت ضعف داشت ولي از طرفي تمام ضعفها به حساب دولت نيست. جواد ظريف، وزير خارجه است و سياست خارجي در مسائل اقتصادي و داخلي نقشآفرين است. سوال اين است که دست ظريف چقدر در سياست خارجي باز بوده که بتواند مسائل منطقه و کشورهاي ديگر را حل کند؟ آيا جز اين است که تا حرکتي ميکرده، قلمها از مجلس يا نهادهاي ديگر بهگونهاي ميچرخيد که نقد نبود بلکه توهينآميز و تهاجمي بود. طبيعي است موقعي که دنيا ميبيند وزير خارجه کشوري استقلال کامل ندارد، تمايلي به ايجاد رابطه جدي اقتصادي پيدا نميکند. وقتي راههاي مبادلات مالي با دنيا با عدم تصويب لوايح افايتياف بسته ميشود و مبادله پول امکانپذير نيست، اقتصاد ضربه ميخورد و منجر به نارضايتي عمومي ميشود. لذا نبايد مشکلات تحريمها و گراني را صرفا به گردن دولت انداخت و بيشتر متوجه کساني است که با دولت مخالفت ميکنند. يا در بزنگاهي که قرار است نشست اقتصادي ايران و اتحاديه اروپا برگزار شود، اقدامي صورت ميگيرد که موضوع تحتالشعاع آن واقع ميشود که دولت نقشي در آن ندارد. البته عمده عامل عدم مشارکت عمومي به رقابتهاي نهچندان جدي در انتخابات برميگردد که برخي افراد حائزصلاحيت با سليقهها و رويکردهاي مختلف اجازه اينکه خود را در معرض آراي مردم قرار دهند، نمييابند. اميدوارم دست فرمان شوراي نگهبان در انتخابات 1400 دقيقتر يا عوض شود و اجازه ورود به افراد صلاحيتدار بيشتري را که رويکرد ديگري دارند بدهد.
منبع: آ رمان ملی
منتشر شده در
یادداشت